آرایشگاه زنانه

پدیکور.

مانیکور.

براشینگ.

های لایت.

هیراکستنشن.

کاشت و آبیاری ناخن .

اپیلاسیون از فرق سر تا نوک پا.

گریم عروس زیر نظر مشاور از جزایرماداگاسکار.

طراحی بدن بر اساس آخرین متد خلیجی- سواحیلی- هوسایی و ....

فال قهوه – ورق – شمع – نخود و لوبیا  در کافی شاپ ویژه.

با مدیریت کارشناس زیبایی شبکه های جهانی و متخصص گریم از آمریکا با سابقه کار در بالی وود هند ( این هم تازه مد شده ).

 

دست آخر حساب شما میشه به عبارتی معادل : خون پدرشون- خون پدرتون و خون پدر همه

 تمساح ها !!

 

Find A (or maybe

 

آدمها دیگر به چراغ خودشان نگاه نمی کنند که کی سبز شود؛
چشمشان به چراغ سبز دیگران است که کی زرد شود.

 

رانیتیدین.

مفقودالاثر

 

یک روز خبر آوردند مفقود شده. این یعنی هنوز امیدی هست برای دوختن چشمانی منتظر به در.

چند سال بعد همه آن چشمان منتظر در پی جنازه هایی میگردند که نامشان گمنام است.

این یعنی امیدتان ساکن ستاره ایی شده که روزی روی آسمان خاکی پیراهنش دوخته شده بود.

 

 

دیروز خداحافظ

 

گاهی باید همه چیز رو رها کرد ورفت تا شروع دوباره.....

این رو وقتی لباسهامو اتو میکردم به خودم گفتم. مامان چمدونم رو بسته بود.

قلبم تیر میکشید . ایندرال ها دهن کجی میکردند و جواب نمی دادند.

یه missed call افتاد. No number...........

شاید بهار بود.گفته بود قبل از رفتنم دوباره زنگ میزنه. اما شاید.....

- دیگه کشش ندارم....... اینوچند روز پیش بهش گفتم و بعد بغضی که ترکید.

با آدمی که راه  دوره اینطور حرف نمیزنند. نگران میشه. هزار تا فکر پیش خودش میکنه.

همکارم راست میگفت .ولی بهار همیشه نزدیک بود.

*

- وقتی رفتی همه چیز رو همونجا بذار ....منظور از همه چیز همه اون چیزهایی بود که توی دلم تلنبار شده بود. کهنه شده بود.

 - سخت نگیر.......تو تنها نیستی.

 - من سخت نمیگیرم فقط همش به خودم میگم...........همش به خودم میگم..............

اصلا مشکل از همین جاست . از خودم . که هی مثل ور وره جادو شده این روزها.

ولم نمیکنه.

*

برای خداحافظی رفتم خونشون. یه صد دلاری کادو دادن . عجیب بوی مادرم رو برای من میدن همیشه. بوی خونه مادر بزرگ . بوی کودکی......بی دغدغه گی. آرامش.بوی ظهر تابستان و بادبادک  بازی.

دلم برای بچه گی تنگ شده .

*

-می خوای امروز بریم جایی که تو دوست داری ؟ کافه عکس. بشینیم حرف بزنیم.

- نه خوبم.

 نگفتم حوصله ندارم . نگفتم من پائیز رو بیشتر دوست دارم.

 نگفتم این روزها با کسی که زمانی ازش محبت زیاد دیدم  بد رفتاری میکنم.

فقط گفتم : خسته ام.............من به رفتن احتیاج دارم. به یه مدتی تنها بودن.

*

 

بهار ؟ تو میگی وقتی برگردم زمستون تموم شده ؟

 

 

 

 

فال

فال

 

 می گوید:

آنکه روزی هزار بار می میرد

زیر پوست

نیلوفری پا به ماه دارد

که روزی

زیر بوته های خورشید بدنیا خواهد آورد

 

بگذار

تمام دفترش پر از ستاره های قرمزی شود

که گه گاه چراغ سبز نشانش میدهند

 

کهکشان تو به سیاره ای می رسد

 که روباه ندارد

مار ندارد

سیب نیم خورده حتی.....

 

LA VIE EN ROSE

                            

 

فیلم    “ La vie en rose ”رو به خاطر فرانسوی بودنش گرفتم. بدون هیچ پیش ذهنی و پیش داوری قبلی.

این فیلم بازگو کننده زندگینامه " ادیت پیاف " (۱۹۱۵-۱۹۶۳) تصنیف‌خوان فرانسوی و از چهره‌های شاخص این کشور در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ است.

بعد از دیدن فیلم متوجه شدم " مریون کوتیارد"  بازیگر نقش ادیت پیاف در اسکار 2007 جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن رو دریافت کرده که واقعا نوش جانش.

ژانرفیلم  "زندگی مانند گل سرخ " -  که به نظر شخصی من  " زندگی به رنگ سرخ "( با توجه به متن ترانه ) ترجمه مناسب تری است -  درام ، بیوگرافی ، موزیک است و در یکی از سایتها خواندم که بیش از 39 میلیون یورو فروش داشته.

فیلم با ترانه‌ی Non, je ne regrette rien « نه ، هیچ پشیمان نیستم» به پایان میرسد که برای من بینهایت تاثیر گذارو ملموس بود  و بارها  اون رو گوش کردم.

 روح دکتر شریعتی شاد که گفت :  " یک ترانه اش به همه افاضات آخوندهای مسیحی می ارزد."

 

                        Non, Rien De Rien, Non, Je Ne Regrette Rien
                              Ni Le Bien Qu'on M'a Fait, Ni Le Mal
                                       Tout Ca M'est Bien Egal
                        Non, Rien De Rien, Non, Je Ne Regrette Rien
                     C'est Paye, Balaye, Oublie, Je Me Fous Du Passe

                           Avec Mes Souvenirs J'ai Allume Le Feu
                                    Mes Shagrins, Mes Plaisirs,
                                      Je N'ai Plus Besoin D'eux
                         Balaye Les Amours Avec Leurs Tremolos
                                        Balaye Pour Toujours
                                           Je Reparas A Zero



                        

حالمان خوب است.

شنبه 7 اردیبهشت 87

امروز با ترور مسلحانه یک سوسک توسط  صندل روزمان را آغاز کردیم لذا تا پایان وقت اداری امروز آمادگی هرگونه عملیات انتحاری را داشته و از همین تریبون اعلام میکنیم:

با یک دمپایی هم میشود به مبارزه با اشرار رفت .

امروز با پرش یک قلپ چای به حلقمان الهام شدیم سوغاتی های شیرینی انتظارمان را میکشد.

ظهر خبر رسید اولین محموله سوغاتی حاوی عسل از خطه آذربایجان در راه است به همین ترتیب

پیش بینی میشود تا آخر هفته بر بار ترافیکی هدایا افزوده خواهد شد.

امروز اخلاق رئیس بزرگ به شدت سونامی بود و هرجنبنده که از فاصله 100 متری  به رویت میرسید ، مورد هدف آن مقام شامخ  قرار میگرفت  که با به تن لرزه در آوردن کلیه اموات اهل قبور توسط اینجانب نه تنها صبحمان به خیر گذشت که مورد عنایت ذات ملوکانه ایشان نیز قرار گرفتیم.

 

پیش  بینی میشود تا آخر هفته هوای آسمانمان کاملا افتابی و در پاره ای از روزها نسیمی از جانب غرب در حال وزیدن باشد گرچه سونامی هیچوقت از قبل خبر نمیکند.

 

نانواها به بهشت میروند.

 

به دنبال درج خبر ؛ درگیری مسلحانه در یک نانوایی ؛ در روزنامه، برای عده ایی از هموطنان این سوال مطرح شد که :

- اینجا تهرانه؟ یا تگزاسه ؟ 

فرمودند : تهرانه  البته روی نقشه ولی از لحاظ فرهنگی برادرخوانده تگزاسه.

متهمان در اعترافات خود بیان کردند : مدتی قبل با تهیه یک قبضه سلاح به قیمت 300 هزارتومان با انگیزه سرقت، این نانوایی را شناسایی و روز حادثه به آنجا مراجعه و تقاضای پول کردیم که با مقاومت کارگران مواجه شدند و با شلیک گلوله یکی از آنان را مجروح ساخته.

 

درهمین راستا طرح سه فوریتی ؛ اسکورت شدن شاطر هر نانوایی ؛ به مجلس ارائه شد  و با وجود اینکه این طرح هنوز به تصویب نرسیده قیمت سنگک سفارشی به دوهزارتومان هم رسید.

مسئولین دراعتراض به نرخ صعودی یکباره نان اعلام کردند:

خودتان قضاوت کنید می ارزد نانواها جان خود را به خاطر دویست- سیصد تومان به خطر بیندازند؟

نیروی انتظامی برای حفظ جان مردم به شورای آرد و نان اعلام کرد جواز نانوایی های فاقد سیستم ایمنی مجهز به آژیر خطر را ابطال نمایند و از کلیه هموطنان درخواست نمود هنگام مراجعه به نانوایی خود را مجهز به نارنجک- کالیبر60 و زنجیر چرخ نمایند در غیر اینصورت پلیس هیچگونه مسئولیتی در قبال حفظ جان مردم نخواهد داشت.

 

ضمناَ دو فیلمنامه  با نامهای ؛ جان سخت 6؛ و ؛ نانواها به بهشت میروند ؛ نوشته شد که اشاره به سرگذشت کارگر مجروح نانوایی از دوران طفولیت و مبارزات وی در زمان حکومت رضا شاه دارد و پیش بینی میشود تندیس بربری طلایی را در جشنواره آینده از آن خود سازد.

عکس عروسی.

 

یکیشون فوکول کرواتی و اون یکی ، تور به سر و دسته گل به دست . چنان به هم چسبیده بودند که سه چهار سانت از بالا  و هفت هشت سانت از چپ و راست جا اضافه آمده بود.

از توی قاب،  آسمان دنیا آفتابی بود.

یواش یواش زمان که گذشت ابعادشون وسیع تر شد . قاب تنگ تر شد. سرشون به سقف خورد و دستاشون از قاب بیرون زد . مجبور شدند به پر و پای هم بپیچند.

شیشه رو بخار گرفته بود. دنیای بیرون بارونی بود.

دست آخر این یکی دید اون یکی ، جاشو تنگ کرده . کف دست و پاهاش رو گذاشت پشت اون یکی و با تمام وجود از قاب بیرون پرتش کرد.

بعد به خودش گفت : پرتره بودن خیلی بهتر ازعکس یادگاریه !!

برای دلارام

 

نمیدونم چرا لال مونی گرفتم. نقل امروز و دیروز نیست. خیلی وقته که می خوام در مورد خیلی چیزها بنویسم اما نمیدونم چرا پا نمیده.

از همهمه های وقت و بی وقت که در گوشم زمزمه میکنند و سایه به سایه همراهم هستند که گه گاه تصویرهای مرده ای رو برام زنده میکنند اما مثل حباب می مونند تا به خودم می آم محو میشن . مثل سراب.

میدونی.... خیلی چیزها اتفاقی نیست این ما هستیم که فکر میکنم اتفاقی بوده .

کسی چه میدونه  شاید حکمتی بوده که چند روز قبل از شروع سال تحویل وقتی داشتم آلبوم عکسهامو جا به جا میکردم از بین اون همه عکس  تنها تصویر یادگاری من و تو باید خودشو به بیرون بندازه تا من رو دوباره عذاب بده.

نوشته پشت عکس یک لحظه مرا برد به همان روزها.  " درکه سال 79" .

ناگهان همه چیز مثل فیلم از جلوی نظرم گذشت.اوایل آشناییمان بود .من تازه وارد دانشگاه شده بودم و تو در تلاش برای ورود به دانشگاه. اعتراف میکنم که همیشه به دختری هجده ساله غبطه میخوردم که چطور اینهمه در نهایت سادگی ، فعال  و اجتماعی بود. بی نهایت شاداب و سرزنده بود . شریعتی را از بهر بود و خیلی چیزهای دیگر که همه در کنار هم تورا کامل کرده بود و از بچه های N.G.O ایران مهر متمایز.

روزهای انتخابات و ریاست جمهوری خاتمی به یادم اومد که چقدر درتلاش بودی. چقدر با لهب عشق مصدق جر و بحث میکردی .

حالا من اینجا هستم. لهب فرانسه و تو در اوین.

دوسال و ده ماه حبس به جرم شرکت در تظاهرات مسالمت آمیز زنان در میدان هفت تیر.

و ده ضربه شلاق به جرم اخلال در نظم عمومی و تبلیغ علیه نظام......

روزی که باخبر شدم مثل این بود که اون شرکت لعنتی روی سر من کوبیدند و تا روزها با خودم تکرار میکردم .....ده ضربه شلاق.......شیرین عبادی وکیل خانم دلارام علی......

اعتراض به نقض حقوق زنان ....... بزهکار.......

 

مرده شور تمام هرزگانی که تو روزهای قشنگت .سرزندگیت و نوای سازت  رو حروم اونها کردی .

زن........!!

دلارامم .من خیلی وقته که از این واژه  سیر شده ام گرچه میدونم هستند کسانی که هنوز نامشان و شرافتشان  ارزش قسم خوردن داشته باشه.