همه همکاران من

خانم غ یک تازه به دوران رسیده مقدس نماست.موجودی سرشار از اعتماد به نفس با صورتی سبزه و آبله رو با مقدار فراوان مو و کرک اضافه در نواحی پشت لب و حواشی ابرو که روزی چندین نوبت به طرز تهوع آوری، خاطرات هر روزه پشت رول نشینی را برای همکاران بازگو می کنند.ایشان ید بیضایی در زمینه زیر آب زنی همکاران دارند، همچنین براین اعتقادند همه مردها با دیدن ایشان به فکر سامان دهی زندگی خود می افتند.

 

خانم الف بعد از بیست روز مجدد به خانه شوهر نزول اجلال فرموده و بر این اعتقادند که آقای شوهر به تازگی متوجه حضور پربرکت ایشان در منزل شده اما خانم الف همچنان معتقدند که خانه پدری چیز دیگریست با اینهمه ایشان به کمک لیست غذاهای ایرانی در ویکی پدیا و موتور سرچ گوگل جهت معرفی یک غذای خوب به عنوان شام شب برای شیرین تر شدن زندگی مشترکشان در تلاشند. ایشان بر این اعتقادند مادر شوهرشان با مادر فولادزره نصبتی ندارد. خود خودش است.

 

خانم نون فوق تخصص در شستشو  و خشک کردن مشتریها به صورت تلفنی دارند. موتور ماشین رختشویی ایشان تا زمان خشک شدن کامل مشترک بدون وقفه مشغول به کار است. ایشان به تازگی درگیر اسباب کشی از طبقه اول به طبقه چهارم هستند که زمان دقیق آن منوط به نقل مکان همسایه طبقه چهارم به طبقه دوم می باشد.همسایه طبقه دوم هنوز جای مناسب پبدا نکرده اند.

 

آقای ر معروف به رولی علاوه بر کار در شرکت صاحب یک مغازه عرصه محصولات فرهنگی- هالیوودی در خیابان ظفر است.ایشان گوهر ارزشمندی برای همکاران محسوب می شوند چرا که آرشیو فیلمهای ایشان به صورت خودکار به روز می شود .

با اینکه آقای ر در شرف پدر شدن هستند اما همچنان خودشان را یک فوتبالیست حرفه ایی تصور میکنند البته بصورت مصاحمت آمیزی با برآمدگی شکمشان کنار آمده و اضافه وزن را مغایر با فعالیتهای ورزشی خود نمی دانند.

ضمنا در اینجا جا دارد از ایشان به خاطر تکمیل شدن آرشیو فیلمهای کیشلوفسکی تشکر کنم.

 

خانم م- ا ، تازه به خانه بخت رفته.شب عروسی دوجین همکار خانم با حدود سنی 25 الی 30  فامیل عروس و داماد را بقدری تحت تاثیر قرارداده  که فرصتی برای غیبت فامیل بوجود نیامد.ضمناً خانم م- ا دانشجوی کارشناس ارشد زیست شناسی است .وی این روزها درگیر موشهای آزمایشگاهیش میباشد که یکی یکی رو به موتند. مرخصی های خانم م- ا مربوط می شود به تغذیه موشها در دانشگاه بهشتی .خانم م – ا با صدای بلند فکر میکند که در اثر این رفت و آمدها بوی موش گرفته. همه عق می زنند.

 

 دوست پسر خانم ی را در تظاهرات روز قدس گرفته اند و روز بعد با 7 ضربه شلاق روانه خانه کرده اند.خانم ی غصه دار است و مدت سه روز کنار میز اینجانب بیتوته کرده تا نهایتاً به پشت میز خودش نزول اجلال فرمودند. .تمام حواس خانم ی پیش دلش مانده. کلا خانم ی کار نمی کند.

 

اما خانم ف با نام جعلی شازده خانوم. دبیر انجمن شاعران مرده که کلیه اعضای آن از کار استعفا داده یا اخراج شده اند.

گوشه نشین ( خدا رو شکر همیشه میز محل کارم مثل انتخاب میز در کافی شاپ می مونه. یه گوشه. اون ته).

معتاد به قهوه ترک. شخصی که جسمش اینجاست روحش جای دیگر.

شخصی که اصلا از موقعیت خود در شرکت سو استفاده نمی کند. هرگز مشاهده نشده ایشان یک ربع زودتر در محل کار حضور یابد. تاخیری با اختلاف 5 الی 15 دقیقه بعد از ساعت 8.

عاشق ساعت رولکس. کتاب. فیلم .

به تازگی استعداد آشپزی ایرانی و شیرینی پزی در او کشف شده و اگر روزی سر از برنامه آشپزی خانه به خانه در آورد حتما به بیندگان عزیز اعلام می کند که آشپزی با وی ام اف یه چیز دیگس.

کلا خانم ف یک صور به تمام کارمندان فوق زده و تمام روز را به امید تعطیلی ساعت 4:30 طی میکند.

 

پ.ن : ما اصلا مشتری شاکی نداریم.همه از کار شرکت راضین .فقط نمی دونم این واحد فسخ چرا هی روز به روز گسترش پیدا می کنه؟

استارباکس کافی

                                      

 

امروز حس کار کردن ندارم.

بعد که خوب دقت می کنم می بینم دیروز هم نداشتم.پریروز هم نداشتم .پس پریروز هم....

صبح به صبح طبق عادت یک لیوان نسکافه درست می کنم و می شینم پشت میز کارم و وبلاگ توکای مقدس و چند تا دیگه از وبلاگهای مورد علاقه ام که نویسندگانش روتا به حال ندیده ام باز می کنم. البته همیشه خدا در شرایطی هستم که  از شر همکارهای زیر آب زن نمیشه به راحتی یک وبلاگ رو خوند و مجبورم هر ازگاهی نوشته ها رو نصفه کاره رها کنم تا فرصت دوباره ایی پیدا کنم. بماند که گاهی هم چنان مسخ کلمات می شوم که دل کندن یکباره از مطلب سخت میشه و کار دستم میده.

 

دیروز به این موضوع فکر میکردم که چرا مثل سابق وبلاگ نویسیم نمی آد؟

سرم شلوغه؟ ذهنم مشغوله؟ سوژه نیست؟ فیس بوک جایگزین شده؟

بعد به هرکدومش فکر کردم و به این نتیجه رسیدم فیس بوک با همه زرق و برق و امکاناتش هیچوقت آرامش وبلاگ دنجم رو نداشته. سوژه هم که هر روز از در و دیوار،  روزنامه کیهان و دفتر ریاست جمهوری سر ریزه. ذهنم هم که همیشه خدا مثل ژنراتور با 200 اسب بخار مشغول کاره . مشکل رو کشف کردم.

وسواس من به سوژه، نحوه نگارش ومدت زمانی که برای پرورش یک مطلب توی ذهنم اختصاص میدم خیلی زیاده  انقدر که گاهی از نوشتن منصرف میشم .

 

اگر به این معادله مشغولیت ذهنی و کاری، اعتیاد به فیس بوک و کم بودن سوژه دلخواه رو اضافه کنی میشه

ننوشتن و کم شدن تبادل کامنت با وبلاگهای دیگه و بالطبع از دست دادن مخاطب که برای هر وبلاگ نویسی از نون شب هم واجبتره.

این معادله من یک راه حل داشت، یه کم از خودم و اونچه که در هزار توی ذهنم و روزمرگیها بنویسم.

باشد که درس عبرتی باشه برای همگان و انگیزه ایی برای شروع دوباره من .

 

یکی از تجربه های خوبی که در این مدت داشتم رفتن به " استار باکس کافی" و خوردن یک فنجون اسپرسو درکنار بهترین دوستانم بود. نمیدونم دلیلش خستگی زیاد از سفر بود یا نرسیدن چند روز کافین به روح و روان من و یا تبلیغی بود که همیشه از این کافه دیده بودم اما هرچه که بود طعم اسپرسوی استارباکس  با اونچه در کافه های خودمون خورده بودم زمین تا آسمان تفاوت داشت .

از آنجایی که موتور انژکتوری اقتصادی ذهن ما ایرانی ها همه جا به دنبال حساب کتاب و سود دهیه، دوستانم بر این عقیده بودند که اگر امکان افتتاح استارباکس در ایران بود چه درآمدی که نداشت در نهایت به این نتیجه رسیدیم تا زمانی که ساندیس رایگان با شعار مرگ بر اسرائیل پخش میشه، عطای این کافه های زنجیره ایی هم به لقایش پیوند خورده.

درهرصورت استار باکس تجربه خوش طعمی برای من بود.