یک دقیقه سکوت برای مردی که سر انگشتان خاکی اش را به جانب آسمان نشانه می گرفت.
مرد حرکتی به شانه های پهنش داد .
سرش را تکانی داد. موهای لختش توی صورتش ریخت.
چشمانش را لحظه ایی بست و در حالی که بغض خفیفی در گلو داشت گفت:
- دوستت دارم .....عاطفه.
.
.
آقای شکیبایی ، این دیالوگ به قدری هنرمندانه اجرا شد که بعد از گذشت سالهای متمادی از پخش سریال " خانه سبز" ، هنوز معتقدم این یک اجرای قوی نبود. این یک احساس قوی بود که درخاطر من بیننده سالهای سال باقی ماند.
گرچه در سالهای اخیر باورش برایمان ملموس شده که رفتن چقدرآسان است ، اما آقای حمید هامون، من شرمنده ام . واژه ایی با نام " مرگ " را برای خسروشکیبایی نه میتوانم باور کنم. نه میتوانم پذیرا باشم.
شاید با حق کسی باشد که گفت : او تنها خرقه تهی کرده است.
با اینهمه میگویم : حالمان خوب است اما تو باور نکن.
سلام
من هم درگذشت پدر سینمای ایران خسرو شکیبایی رو به شما و تمامی دوستداران خسروی عزیز تسلیت میگم
i aplud my blog
چه با احساس نوشتهای دختر
در مورد متنم چرا چیزی نتونستی بگی؟؟؟
سکــــــــــــوت..............
سلام کوچول شازده . زندگی همین است دیگر. باید رفت
ولی مهم اینست که چگونه بودی قبل از رفتنت.
من هم شکیبایی را با هامون شناختم و بعداز آن با خانه سبز و پری و......
ولی این ها همه نقش هایی است که او بازی کرد. دلم می خواست بدانم که شخصیت واقعی او چگونه بود. چون قضاوتی که ما داریم برای حمید هامون و .... می باشد نه برای خود شکیبایی. ما می توانیم بگوییم که حمید هامون درگذشت و برای او سوگواری کنیم یا برای هر شخصیتی که آقای شکیبایی آن ها را به ما شنا ساند. ولی برای خود شکیبایی ما باید خود او را بشناسیم. من هنوز خود او را نمی شناسم.
خواستی جوابم را بدی/ وبلاگم یک صفحه برای کامنت گذاری آماده کردم
درود
روش شاد باد و یادش سبز
بدرود
اول و آخر متن، ترکیبی بود از چند تا نوشته راجع به شکیبایی که تو وبلاگای کیوان آنلاین و ترانه علیدوستی خونده بودم.
ماه عزیز بهتر بود آدرستون رو مرقوم می فرمودید تا خدمت رسیده و نشانی این دو بلاگ را برای مطالعه از شما دریافت میکردم.
سلام قرار ما 11 روز دیگه یعنی شنبه تولدم تو وبلاگم
سکوتی به اندازه ی بزرگیش که بزرگ بود
آنقدر که دنیا جایش نشد.
با تصاویری در وداع "شیرین خسرو" ایران به انتظارتان هستم.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی هاست
هرکسی نغمه ی خود خواند و از ان صحنه رود
صحنه
پیوسته به جاست
خرم ان نغمه که مردم بسپارند به یاد
شازده خانم گل بادرودی گرم خدمت شما....
خوبی عزیزدل؟ با ورمی کنم که حالت خوب است!
جان کلام را به باورمن استاد مشایخی ادا نمود که گفت:: بعد از پرویز فنی زاده جای حالی شکیبایی رانیز کسی پرنخواهد کرد......
فنی زاده- شکیبایی و شاید صدها هنرمند دیگری که خشم وبغض خودرافرو بردند تا مرگشان خود فریاد باشد....
اصولا کسانی که جای خود را درمیان مردم باز کرده و از شهرت به محبوبیت وازمحبوبیت به تعهد رسیده اند همیشه درذهنیت ما نده هستند و به تاریخ خواهند پیوست..
فکر کنیم - بگردیم - جستجوکنیم...... چند هنرمند ونخبه فکری دیگر درگوشه خانه - بیمارستان ویا آسایشگاه سخت ترین روزهای تنهایی خودرامی گذرانند؟
رسوم تازیان را به دست فراموشی بسپاریم و تازنده هستند قدرشان را بدانیم.....
برایت بهترین آرزوهارادارم نازنین دوست
تندرست- و موفق و همیشه شکوفا باشی...
خدایش بیامرزاد.
آمین
راستی نفرمودی این عکس بالا عکس شماست؟
نه بابا نترس...نظرات وبلاگ من رو کسی به جز خودم نمی خونه.هر چه میخواهد دله تنگت بنویس.
بازم درگذشت اقای شکیبایی رو تسلیت میگم.
سبزه سبزم ریشه دارم
من درختی استوارم !!!
خسرو شکیبایی در دل خیلی ها ریشه داشت ...
ممنون از لطفت
یادم آوردی .
من هم یادی کرده ام
ببخشید. باید تو اخبار می خوندی تو مشهد بازداشت شدم.
چند روز دیگه می نویسم.
با همان نوای ملودیک می گفت :
سبز سبزم ریشه دارم
من درختی استوارم
پس چه شد سبز سبز خان؟!
استواری ات پس کجا رفت؟!ها >بگو دیگه
============
من هم با پستی در مورد خسرو عزیز به روزم شازده خانم
درود
با " می نویسمی " تازه از راه رسیده ام و بی صبرانه انتظار محبتت را می کشم.
منتظرتم
شاد و پیروز باشی[گل]
دیر اومدم غم دلم تازه شد. از بهترین نوشته هایی هست که در این مورد خوندم.
باورش سخته سخته سخته...از اون جمعه تا این جمعه فقط همین برام مونده که باور نکنم دیگه هیچ وقت هیچ اجرای جدیدی ازش نمیبینم...باورش سخته
سلام تو خوبی؟
نمی دونم از بین اینهمه چرا دوباره آمدم اینجا
شاید چون اسفندی هستی
من هوای حوصله هایم بارانیست
چه کار میتوان کرد؟
بگیم خسرو شکیبایی مرد٬ اما نمرده. آدم باید تو قلب ها زنده باشه وگرنه راه رفتن و نفس کشیدن که نشد زنده بودن. حمید هامون زندست. (شعار نمیدم)
منم تسلیت میگم
هنوز سینمای ایران خیلی به خسرو شکیبایی احتیاج داشت ولی ...چه زود رفت
تو را من چشم در راهم[گل]
همه از شکیبایی می نویسند.... به قول یکی از نشریات خسرو « شکیبایی» را از ایران گرفت
یادش گرامی...چیزدیگری نمی شودگفت نه؟....سرنمی زنیدشازده خانوم!پس بیاییدبزنیدسر!
در بیابانی دور که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی
خفته در خاک کسی.
خدایش بیامرزاد.
درود
مرد از یاد نرفتنی سینما از بینمان رفت، چه زود.
رفت ولی از بادها نمیره
زنده و پاینده باشی دوست من
من هم به جامعه هنری ایران تسلیت می گویم
مهرافزون
می آیی
و انتظار از لغتنامه ها پاک میشود.
شاد و پاینده باشید[گل]
واقعا بازیگر تکرار نشدنی بود.روحش شاد.من شخصا عاشقش بودم.هنوزم باور ندارم که به خانه سبز ابدیش رفته
سلام. مطالبت رو خوندم.
دیدم از جنس دردی، می فهمی، آگاه هستی، گفتم که یه کامنت برات بذارم. بیشتر می تونیم با هم در تعامل باشیم.
چرا هنوز درود نگفته ..بدرود؟؟گر چه بدرود هم از طرف شازده خانم ها خود اظهار لطفی ست به بندگان در گاهشان.
ممنونم از حضور و نظرتان.همین که امثال شما مطالب مرا میخوانند و اظهار لطف میکنند برایم افتخار بزرگیست.
شاد باشید و همیشه خندان.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی هاست
هرکسی نغمه ی خود خواند و از ان صحنه رود
صحنه
پیوسته به جاست
خرم ان نغمه که مردم بسپارند به یاد
من هم موندگار ترین تصویر از خسرو شکیبایی برام همون عاطفه گفتنش بود...
دوباره زاغه نشینان به زاغه برگشتند
دوباره طاهره ها از گرسنگی مردند
دوباره راضیه بر فقر خویش راضی شد
بجای کشت٬ کشاورز را درو کردند
بجای نان به تساوی گلوله قسمت شد
.
.
.
بقیشو بیا تووبلاگم بخون. منتظرتم.
وبلاگتون رو تصادفی پیدا کردم............خیلی قشنگ می نویسی موفق باشید
رنگ روح زندگی خسروشکیبایی حتی اگرسیاه هم بشود، بازهم روح زندگیش همواره سبزخواهدماند.
اکنون سهراب سپهری به سوگ صدای جاودانه ی شکیبایی نشسته.
همان صدایی که هرچند آلوده بودبه افیون سیاه وپلید ،اما آنچنان توانابود که اکنون چشمان پرازاشک سهراب وقلم غمگینش را می طلبد.
یادش گرامی .
وتوای عزیز دل و مهربان ، دوست وفادار قدیمی ، حالت چطوره ؟
باورش خیلی سخته !!!خیلی زود نبودن شکیبایی شروع شد خیلی زود
روحش شاد