دستهای جنا بسته رعنا


چیزی شبیه درد

از ستون فقراتم بالا می رود.

انگار کسی

بسته است پای مرا به ضریح.

با چهل قفل بی کلید.

بوی نا گرفته در من.

این دعاهای آویزان،

چرخ می زند دور سرم.

این امامزاده دیگر شفا نمی دهد.

تنها چشم انتظار روسری گلداررعناست

که اسکناس تا شده ایی

خیراتش دهد هر روز.

کسی نمانده.

راه بلد امامزاده

دخیل بند ضریح دیگریست.

 

میترسم امروز،

دستهای حنا بسته رعنا

به خواب امامزاده دیگری رفته باشد.


پ.ن:

بعد از مدتها تونستم چهار خط شعر بگم و این واسه من یعنی یک شروع جدید.

استثنائاْ هزارتومن


امروز روزنامه اعتماد رو خریدم هزارتومن.

البته به شهادت فونت درشت روش : استثنائاً.

اما تاریخ نشون داده همه چیز از همین استثنائاً ها شروع میشه!

 

 

پ.ن :

همکار بنده با شنیدن این خبر اظهار فضل نموده اند که :حتماً چیزهای مهمی توش نوشته شده !!!

از مشکلات مردم قرن بیست و یک:



-         سلام. این اینترنت ما کی وصل میشه؟

-         احتمالا فردا یا نهایت پس فردا.

-         خیلــــــــــــــــــــــی دیره آقا. من کارم لنگه.

-         شما که اینهمه تامل فرمودید، یکی دو روز فکر نمیکنم خیلی توفیر......

-         توفیر نداره ؟؟؟ من کارم عجله اییه.

-         خب پس من به شما اکانت دایل آپ میدم کارتون راه بیفته تا فردا که سرویس ای دی اس التون وصل شه.

-         متوجه نیستید . با دایل آپ کارم راه نمی افته آقا....

-         مشکلتون چیه جناب؟

-         ببینید آقا، اگر تا ظهر امروز سرویس من وصل نشه ، یک میلیون سرباز تراوینم می میرن. میفهمید؟؟؟؟؟؟؟