باران که می گیرد، دلم می خواهد کنار پنجره سرم رابروی
شانه های صندلی لهستانی بگذارم و زمزمه کنم: این رد پای رویای کودکی است/ کهمی
داند/ خستگان باران خورده را روزی/آن سوی دبستان آب و الفبای نان / و علاقه بهبابای
نیامده، خواهد دید/. او می داند این آسمان خاموش/ کی از هق هق یتبمان بیترانه/
خواهد بارید ................
سید ! این روزها هوای دلمان را ابریکردی
پ.ن : از تکرار جمله : برایش دعا کنید ...بیزارم.بیزار
پ.ن: سید علی صالحی سکته دوم را هم دست به سر کرد. این بار هم به خیر گذشت.
بس که سیگار را با سیگار .....
شازده خانوم
یکشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1389 ساعت 08:31 ق.ظ
سلام شازده خانوم خوبی؟ سالهاست که من میام و بهت سر میزنم . راستش یه چیزای جالبی پیدا کردم اینکه منو شما تقریبا با هم شروع به نوشتن وبلاگ کردیم. از وبلاگ قبلی که مهاجرت کردم به این یکی . www.ehsan-tanha.blogsky.com این قبلی بود و اینی که لینکشو گذاشتم توی باکس جدید تره . امیدوارم که بیای و ...
ممنون احسان جان .لطف داری نسبت به این وبلاگ. اما باید خدمتت عرض کنم من خیلی قبل تر از آنچه که میبینی در این وبلاگ می نوشتم که با تغییر سیستم بلاگ اسکای نوشتهای قبلی ام پاک شدند.
تصویری که از سید علی صالحی دارم کتاب های هزار و یک شب برای کودکان بود که وقتی بچه بودم، پانزده شانزده سال پیش، می خواندم و همیشه از خودم می پرسیدم چطور ممکن است داستان در زمان هارون اتفاق افتاده باشد و شعری از حافظ آن وسط باشد و فکر می کردم که سید علی صالحی بنده خدا، شعرها را خودش به داستان اضافه کرده...
سلام شازده خانوم خوبی؟
سالهاست که من میام و بهت سر میزنم .
راستش یه چیزای جالبی پیدا کردم اینکه منو شما تقریبا با هم شروع به نوشتن وبلاگ کردیم.
از وبلاگ قبلی که مهاجرت کردم به این یکی .
www.ehsan-tanha.blogsky.com این قبلی بود و اینی که لینکشو گذاشتم توی باکس جدید تره . امیدوارم که بیای و ...
ممنون احسان جان .لطف داری نسبت به این وبلاگ.
اما باید خدمتت عرض کنم من خیلی قبل تر از آنچه که میبینی در این وبلاگ می نوشتم که با تغییر سیستم بلاگ اسکای نوشتهای قبلی ام پاک شدند.
دعا میکنیم...
تصویری که از سید علی صالحی دارم کتاب های هزار و یک شب برای کودکان بود که وقتی بچه بودم، پانزده شانزده سال پیش، می خواندم و همیشه از خودم می پرسیدم چطور ممکن است داستان در زمان هارون اتفاق افتاده باشد و شعری از حافظ آن وسط باشد و فکر می کردم که سید علی صالحی بنده خدا، شعرها را خودش به داستان اضافه کرده...
حالش الان خوب است
چشم به راه بانوی علی صالحی آنقدر لذت به مخاطبش داده است که حضور قلب های محظوظ سکته را از قلب او دور می کند
ای بابا . . .
:(
یک بار گویا دعایمان گرفت!
نمی دانم چه باید بگویم اما سلام و سلامتی برسان
ان شاالله هرچی خیره همون بشه
شاد باشی شازده خانومی
امیدوارم که هر چه زودتر بهبودی کامل پیدا کنند با پست "نوستالژی تابستانه" به روزم
خوشحال میشم اگه نظرتونو درباره کتاب های معرفی شده بدونم. در ضمن اگه اجازه بدین لینک تون بکنم
متن جالبی بود، فکرش رو بکن روی من که توی کار خوندن وبلاگ نیستم تاثیر گذاشت، من بیشتر تو کار عکس و فتو بلاگم، ولی از امروز مشتری شدم....
کسی که آسمان دلش زلال است ، دستی بزرگتر از دعای ما نگهدارش است رفیق ... هرچه خیر است ...
آخ .....چقدر خوب بود
سلام
اگر پنجره را هم باز کنید و بوی باران، که دیگر...
بهترین ها
اگه بخوام این ادعا رو کنم که شعر سپیدو میفهم
باید بگم که نامه ها ونشانی های سید صالحی شناختم
هی بانو بانو سادگی آوازی نیست که درازدحام این زندگان زمزمه اش کنیم
امید وارم زود خوب بشود...
همه ی ما زود خوب بشویم!!
شازده خانوم عزیز... به روزم.