سرگذشت کتابخوانی من

         

 

واقعیتش اصلا به خاطر ندارم اولین کتابی که خوندم چی بود اما خوب یادمه از وقتی که سواد دار شدم توی اتاقک روی پشتبام که حکم انباری دوم مامان را داشت ، دنبال کتاب داستان میگشتم. شاید به همین خاطره که الان نصف بیشترخوابهام  حول محوره پشت بامه.

اما خوب که فکر میکنم در حفاری های بعمل آمده از ذهنم کتابی بدست می آید به نام خرس تنبل که جزء اولین هاست.

سوم –چهارم دبستان هفته ایی دو-سه بار به کانون پرورش فکری در خیابان فخرالدوله میرفتم.همونجا بود که برای اولین بار هوشنگ مرادی کرمانی رو دیدم و با کتاب خمره آشنا شدم. واقعا کتاب شیرینی برای اون روزهای من بود.

از اونجایی که تمام اهل خانواده کتابخون بودند در هر کتابی سرک میکشیدم.شاید به همین خاطر  خیلی زود وارد حوزه بزرگسالان شدم. 

 

سالهای آخر دبستان با بیست هزار فرسنگ زیر دریا به ژول ورن علاقه مند شدم و تمام کتابهاشو خوندم.همین طور پیرمرد و دریا اثر همینگوی.

خوب یادم می آد یه روزیه کتاب که توی کارتن در راه پله پشتبام خاک میخورد پیدا کردم که در مورد اغفال و تجاوز به دخترها بود. آشنایی با حقایق و خشونت چیز وحشتانکی بود. ترس همه وجودم رو گرفته بود.اثر خوبی روی ذهنم نگذاشت .اسمش را به خاطر نمی آورم.

دوران راهنمایی اوج شهرت ذبیح الله منصوری بود.یادمه یک بار که به خاطر سرماخوردگی به دکتر مراجعه کردم نمیدونم چی شد که ازم پرسید چه کتابی میخونی. گفتم : سینوهه پزشک مخصوص فرعون.   مرتیکه..... دعوام کرد که این ها زوده برای شما.بعد شروع کرد انتقاد از منصوری که کتاب سی صفحه ایی رو میکنه سیصد صفحه.راست میگفت اما حالا میفهمم که وجود این مترجم در اون روزها خیلی ها رو کتابخون کرد.

دوران دبیرستان از اولین دوست پسرم کتاب دختر عموی من راشل اثر دافنه دو موریه رو کادو گرفتم .گاهی دلم میسوزه چرا صفحه اولش رواز ترس پاره کردم.

سرآزمایشگاه فیزیک و شیمی در مدرسه کتاب اتوبوس و پنجره فهیمه رحیمی رو میخوندم  همین طور کتاب پر دانیال استیل.

متاسفانه حافظه خوبی برای به یاد سپردن اسامی کتابها ندارم برخلاف موضوع کتاب و اتفاقات اون که خیلی خوب به خاطرم می مونه.

سالهای آخر دبیرستان به دلیل گرایش و علاقه خاصی که به سیاست داشتم بیشتر وقتم به کتابهای زیرزمینی باقی از دوران انقلاب که اغلب نویسنده مشخصی نداشت سپری شد. بعد از اون هرچه کتاب در رابطه با دکتر مصدق بود را مطالعه کردم از جمله کتاب دکتر محمد مصدق اثر محمود ستایش .

از شریعتی فقط یک کتاب خوندم: یک جلوش تا بی نهایت صفرها. سوسن شریعتی صفحه اولش برام نوشت : به امید فردای روشن....

دوران دانشگاه به دلیل تحصیل زبان فرانسه با نویسندگان فرانسوی زبان مثل کامو آشنا شدم. کتاب طاعون رو تا جایی خوندم که یک روز یک موش مرده در گوشه خیابان دیدم .احساس کردم همه جا رو طاعون زده میبینم.نیمه کاره رها کردم به امید اینکه یک روزی باقی اش را ادامه بدهم که بعد از گذشت سالها فرصتش بدست نیومده هنوز.

همون روزها که مجبور بودیم خودمان کتابها را ترجمه کنیم یک بار دیگر شازده کوچولوی اگزو پری رو با دقت خوندم و تازه متوجه شدم برخلاف تصورم کتابیست که ظاهری ساده ولی باطنی عمیق دارد. 

 Les homes n’ont plus d’amis.si  tu veux un ami, apprivoise-moi!

 

روزی که کتاب اولین تپش های عاشقانه قلبم را بعنوان منبع تحقیق از کتابفروشی دارینوش میخریدم هرگز فکرشم نمیکردم که این کتاب باعث تغییر مسیر زندگی من به سمت ادبیات بشود.روح عمران صلاحی شاد.

مجموعه شعر رنگهای رفته دنیا از گروس عبدالملکیان را بیشتر از ده بار به خاطر متفاوت بودنش خواندم.نه به این خاطر که زمانی شاگردش بودم .

بعدها وقتی نامه ها و نشانی کنار سیگارو یک فنجان قهوه همدم من بود تصورش رو هم نمیکردم که روزی بشم شاگرد سید علی صالحی .

رمان بار هستی اثر میلان کندرا رو به عنوان رشوه از یکی از همکارانم گرفتم که فوق العاده بود.همین طور باید بگم که نسبت به کتاب انجیرهای سرخ مزار و نویسنده اش محمد حسین محمدی ارادت خاصی دارم.

عاشق کتابهای احمد محمودم  علی الخصوص رمان همسایه ها که مربوط به دوران ملی شدن صنعت نفت در جنوب کشور است.از مجموعه ده جلدی کلیدر فقط یک جلدش رو خوندم.

به عقیده من کتاب میتونه انقدر تاثیر گذار باشه که به زندگی  آدمها جهت بده  .

اما این روزها اصلا حوصله خوندن کتاب ندارم و کتابهایی مثل تخم مرغ های شوم ، رمانهای احمد محمود ، خدمت و خیانت روشنفکران و کلی کتاب هست که یا نصفه مونده یا فرصت نگاه انداختنش هم پیدا نشده ولی بدون اغراق میگم که یکی از بهترین هدایا برای من کتاب بوده و تونسته هیجان خاصی بهم بده.

آقا ، لطفا یکی این میکروفون رو از من بگیره......آدم وقتی میخواد از خودش داد و سخن بده وقت کم می آره.

ممنونم از جا سیگاری که دعوتم کرد به این بازی و من از دکتر سیاوش کاویان ، دفترچه ممنوع ، فریاد بی صدا و کارگاه نمد مالی دعوت میکنم  تا بنویسند و بخوانیم که چه خواندند در بازی ((سرگذشت کتابخوانی من)).

                             

 

نظرات 39 + ارسال نظر
پاییز برگ ریزان چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:54 ق.ظ http://azi.blogsky.com/

سلام
بازم به شما من که اصلا یادم نیست ...

احمد چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:31 ب.ظ http://www.joharharaman.bligfa.com

درود
جالب بود .من را کشید به کودکی ام
در ضمن بابت نقد صریحت ممنونم رفیق
بدرود

پرنسس جنی چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:17 ب.ظ http://hastie.blogsky.com/

فکر میکنم کتاب اونم تو اون دوره بیشتر رواج داشت تا الان. اون موقع بهترین و ارزان ترین تفریح مطالعه بود و دل سپردن به قهرمان های خیالی و تخیل هر آن چه که خونده میشد و همراهی با اون ها. به هر حال دوره ای بود برای خودش. سید علی صالحی رو چند سال پیش در یک جلسه خصوصی به همراه آدمی که ناشناسه اما قسمت اعظم خاطرات استاد رو تشکیل میده دیدم . دوستش دارم شیرین ترین پیرمردیه که تو عمرم دیدم ماهه . هنوزم دفترش همون جاست؟

سیاوش کاویان چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:46 ب.ظ http://mby.blogfa.com

ممنونم از نظر لطف تان.
خواستم در سپاسگزاری نفر اول باشم.امیدوارم فرصتی به دست آید تا من هم میکروفون به دست گیرم.
شاد باشید.

آلبا چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 06:15 ب.ظ http://www.enoxaparin.blogfa.com

سلام شازده خانوم عزیزم... ممنونم از دعوتت.
هزار بار ممنون که همیشه منو میخونی و نظرهای خوبت خوشحالم میکنه... منم همیشه میخونمت و عاشق حرفهاتم... ببخش که کم نظر میدم ولی باور کن که انگار خوب خوب میشناسمت...
من چند وقت پیش یه بازی انجام دادم " کتابهای خوشمزه" !
ولی سعی میکنم در اولین فرصت بنویسم...
کتابهای کودکی تو خیلیاش با من مشترک بوده (:

Manifesters چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:50 ب.ظ http://www.manifesters.blogfa.com

سلام.
کاش کسی میکروفن را از شما نمی گرفت. حرفهای جالبی زدید.
من هم به درد شما دچار شده ام. وقت کتاب خواندن ندارم. مثل شما بعضی از کتاب ها را نصفه خوانده ام و برایم عذاب وجدان شده است.
کاش ایران افرادی مثل شما، بیشتر داشت.
همینکه آگاهید، جای شکر دارد.
من هم آپ کردم.
درود بر شما

تنهاترینم من چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:52 ب.ظ http://www.blue20.blogfa.com

سلام. ظاهرا شاید چیزی را روایت کرده باشی اما پشت متن سراسر درد است.
آمار کتابخوانی افتضاح است و اکثر مردم یا کتاب نمی خوانند و یا اگر می خوانند٬ کتاب های کم محتوا است.

عرش پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:10 ق.ظ http://chachul.blogfa.com

من اولین کتابی که خوندم جوجه اردک زشت بود . یعنی مامانم میخوند و من عکساشو نگاه میکردم.
بعدش حسنی نگو یه دسته گل بود که هنوزم که هنوزه نمیدونم چطوری اون و باباش و عموش با هم دیگه هفته ای ۲ بار میرن حموم ... راستش من که نویسنده ی کتاب نمیدونم کیه ولی می خوام ببینمش بگم این قسمت به این تبدیل کنه : من و دختر خاله هام و دختر عمو هام و دخترای همسایه هر روز با هم میریم حمام ... چون اون قبلیه خیلی چندش آوره ...اه اه ... فک کن همه پشمالو ...
یه سال پیش کتاب خاطرات یک گیشا را خریدم ۲۰۰ صفحه خوندم دیدم خیلی سانسور داره ولش کردم (خوندن کتاب رو ول کردم)
چند وقت پیش هم که شنیدم کتاب خاطرات دلبرکان غمگین ممنوع شده رفتم پیداش کردم خریدمش ُ راستش دیدم کلاس داره تو کتاب خونه آدم کتاب ممنوع الچاپ باشه ...بعد از ۵ ماه هنوز نخوندمش
ببین هرجای این کامنت رو خاصتی سانسور کنی من راضیم چون میدونم خیلی چرت و پرت نوشتم

الهام پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:53 ق.ظ http://SOFALIN.BLOGSKY.COM

چون دعوت نشدم بی اجازه نظر نمیدم
LOL
اما تو بیا
بروزم

سینا پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:46 ق.ظ http://khaaen.persianblog.ir/

همیشه این جمله تو سریال لبه تاریکی تو ذهنمه
-دانستن مردن است-

به قولی:

-بدبخت آنکه گرفتار عقل شد
خوشبخت آنکه کره خر آمد الاغ رفت-

بچه های وبلاگ گروهی میکس وار پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:30 ب.ظ http://www.mixvar.blogfa.com/

غُرش توفنده بر فانوس ما

مرگ جالینوس و افلاطون ما

میکس وار اختیار و لاجرم

فایل شادی از پس پسورد غم

زخم را با زخم مرحم کردن است

داستان رو به رو کم کردن است

یادگاری بر تن سنگ لعل

بازی نردستو تاس بی عدد

حکمت دیرین کفش پا به پاپا

یادگار گنبد دَوار ما
ممنون از مطالب خوبتون.واقعا عالیه

منتظر حضور سبزتان هستیم

علی پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:40 ب.ظ http://faryadnameha.blogfa.com

سرگذشت شما و کتابخوانی تان بسیار به من شباهت داشت.شاید آدم ها را می توان از سه طریق شناخت:

کتاب هایی که می خوانند ُ روزنامه ای که هر روز می خرندُ سایت های بازدیدی شان .

و ممنون از دعوتتان به این بازی جذاب .

سرگذشت کتابخوانی من به اندازه ی شما خوب نشده ولی امیدوارم ارزش یک بار خواندن شما و باقی دوستان را داشته باشد.

شاد زی.

سلام همسایه های۵ پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 06:22 ب.ظ http://rezatehranii5.blogsky.com

سلام.با شعری جدید آپم و منتظر نظرت دوست گرامی[گل]

صادق دارابی جمعه 19 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:45 ب.ظ http://www.ivory11.blogfa.com

سلام مرسی که سر زدین ..اری در کافه ها میچرخم و ترجمه میکنم حدس شما درست بود و در مورد وب شما من نت کم میام اگه چیزی هم بنویسم از طریق صندوق و ایملم هست و این لطف دوستان بوده که به شما سر زدن و منم خوشحال شدم از اشنایی باشما....

فرناد جمعه 19 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:45 ب.ظ http://www.farnad.blogfa.com

درود..
تارنگار زیبایی دارید

نیلوفر شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:51 ق.ظ

سلام. نمی دونم کتاب« اسکار و خانم صورتی»از امنوئل اشمیت رو هم خوندین یا نه؟ به نظر من که فوق العاده است . حتما امتحانش کنید !

شیوا شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:49 ب.ظ http://www.sanva.blogfa.com

سلام..خوبی؟ ممنون به وبلاگم سر زدی...سرنوشت کتابخوانی شما خیلی شبیه شروع کتابخوانی من است....امیدوارم موفق باشید...

آقا گلچین شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:28 ب.ظ http://www.tanzmanz.blogfa.com

سلام شازده ازاینکه به وبلاگ بنده سر زدی سپاسگزارم گویا از خواندن شبه طنز بنده دلگیر شدید پرسیدید بنده مصداق کدام بند آن هستم پاسخم این است که هیچکدام چون من اصلا خودم را خاک پای نویسندگان توانایی مثل جنابعالی نمی دانم به هرحال بازهم سر بزنید قدمتان روی چشم

آرتو یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:47 ق.ظ http://www.artoor.blogfa.com

...................
........................
......................................ممنونم از طرز خواندنت
.......................از کامنتهایی که برای من متن می شوند.

آرش یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:35 ق.ظ http://www.mb.blogsky.com

سلام
وبتان عالیست.پر محتوا و پر بازدید.
اگر مایل به تبادل لینک هستید لینک مرا به این شکل
.:: همه چیز برای موبایل::.
ثبت کرده و به من اطلاع دهید ( از طریق ایمیل یا نظرات وبلاگم ) تا لینک شما را با هر اسمی که مایل باشید ثبت کنم.
متشکرم

تربن یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:32 ب.ظ http://tarbon.blogsky.com

من حوصله‌م کمه یا طولانی بود؟

صالح یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:49 ب.ظ http://abukoorosh.blogfa.com

freedom...
تازه ترین کاریکاتورم...
http://abukoorosh.blogfa.com/

فروز یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:55 ب.ظ http://kashiekeder.blogsky.com

مختصر و مفید نوشتین. وقت کم میاد یا کمی گیج می شیم! از کجا باید شروع کنیم و کجا تموم...

Manifesters دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:04 ق.ظ http://www.manifesters.blogfa.com

سلام.
دیر به دیر سر می زنید و باید خبرتان کرد.
سرتان شلوغ است دیگر.
باز هم آپ کردم. نظراتتان را دوست دارم.

پرنسس جنی دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:23 ق.ظ http://hastie.blogsky.com/

برای ولگردی آمدم متاسفانه تشریف نداشتید ...............

تشریف می آرم به زودی عزیز دلم.....

شوالیه دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:21 ب.ظ

:)

شاه آمفاکتوس سوم سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:19 ق.ظ http://8hellion8.blogfa.com

ماشالله ...

هفته‌نامه فارغ‌التحصیلان چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:11 ب.ظ http://www.fareghotahsilan.com

جالب بود
به ما هم سر بزن
http://www.fareghotahsilan.com

نیلوفر چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:13 ب.ظ http://www.blueboat.blogsky.com

کاش لحظه ها رو دریابیم تا حسرت از دست دادنشون، غصه دار مون نکنه
movafagh bashi

دخت هرمزگانی چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:16 ب.ظ http://www.bangeree.blogsky.com

سلام شازده خانم عزیز

خوبه یادتونه اولین کتاب چی بوده . من یادم نیست چه کتابی خوندم اما کتاب بابا آب داد ..کتاب درسی رو هنوز یادمه . (لبخند) ..خیلی هم با این بابا آب داد خاطره دارم ..

شاد و موفق باشید..

[ بدون نام ] چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:18 ب.ظ http://blognet.blogsky.com

بلاگنت: ارایه دهنده بهترین کدهای جاوا موزیک---دعوتنامه پرشین گیگ----پارسا اسپیس ----جاست پرشن

منتظر شما دوست عزیز هستیم

مزنا چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:02 ب.ظ http://www.mazna.blogfa.com

سلام رفتم به دوران نوجوانی . کرم کتاب بودم هر چی رمان عاشقانه و عارفانه بود مثل خوره می خوندم . موقع رمان پاردایانها که ۱۱ جلد بود نصفه شب از ترس مادرم چراغ قوه می بردم زیر لحاف و کتابو می خوندم. کلی کتابهای ر اعتمادی را هم خوندم و باهاشون گریه کردم .... خلاصه دوران خوبی بود ولی صد افسوس به الان که اصلا دیگه حسش نیست. حیف

سبا جمعه 26 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:52 ب.ظ http://my-blueberry-night.blogfa.com/

۲-۳ جا از ته دل خندیدم و چند جا دهنم وا موند و گفتم اااا خوش به حالش!یه سوالم درگیرم کرد که تو چند سالته؟ولی عالی بود خیلی فاز داد!یه کمم نگران شدو چون من تو تین سن کم کم حوصله ندار شدم و خدایی یه وقتایی اصن تایمی واسه خوندن گیر نمیارم

علی شنبه 27 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:25 ق.ظ http://faryadnameha.blogfa.com

خواهران مگدالن را به حاطر توضیحات وسوسه انگیز و عکس پر معنای روی کاورش مطمئنا در روزهای آینده خواهم دید.

می دونی شازده خانم نمی دونم چه جوریه که حکایت ما مثل خیلیا شده .از جرج ارول و مزرعه حیواناتش گرفته تا خواهران مگدالن که شما توصیفش کردید و حتی تنه ای می زند به پیوریتن ها و شعار معروفشان :

DOWN WITH FUN

انگار تکرار همه چیز و همه کس را ما باید ببینیم.

م یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 06:51 ب.ظ http://gayan.parsiblog.com/

سلام

خوبی خانم

خسته نباشی

خوب مینویسی

پیشم بیا

ترانه. همین سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:10 ق.ظ http://atiyeyemehr.persianblog.ir

سلاااااااااااام.آخر....
دوست مهربون من.....
برات قشنگترین لحظه هارو آرزو میکنم...
شاد شاد شاد باشی....
یا حق...خداحافظ...همین حالا..
ممنون بابت همه مهربونیات...
ترانه.همین...

سهراب گل هاشم یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:49 ب.ظ http://parazit.blogfa.com

کاریکلماتور

آسمان زیباست، اما نباید بیش از حد سر به هوا بود
هیچ وقت نمی توان سر نوشت را از سر نوشت
بعضی ها قانون را خم می کنند و بعضی ها می شکنند
راهزنان پاییزی درختان را لخت کردند
نوه ام از مینی« بوس »های من کلافه شد
آدم لال درون حنجره اش تار سکوت می نوازد
چون فقرا چیزی نداشتند از پولدارها می دزدیدند
آلزایمرها نفس کشیدن را فراموش نمی کنند
کوتاهترین راه برای رسیدن به شادی، لبخند است
آب که گل آلود شد، ماهی ها همدیگر را بوسیدند
چون «دیوانه وار»دوستم داشت، از او وحشت کرده و گریختم
فکرم برای گردش، سوار نگاهم شد
چون دستش کج بود دکتر دستور فیزیوتراپی داد
برای باز شدن اشتهایش کلیدساز آورد
گاهی اوقات کاریکلماتورهای خوش گذران از میان نوشته هایم فرار می کنند
وقتی سکوت به قتل رسید مظنون اصلی فریاد بود
شیر بز بز قندی شکر نمی خواهد
برای اینکه حرفهای پخته بزنم به کلاس آشپزی رفتم

فرهنگ لغات کاریکلماتور

عمل جراحی: قصابی مدرن
کلنگ: قندشکن رستم
آبله: دست انداز صورت
زمستان: بهار سفید
خبر نگار: فضول مجاز
خشت: موزاییک مستعضف
جراح: چاقوکش مجاز
اشک: تف چشم
روده: کوچه معده
خمره: کوزه آبستن
کلید: هندل قفل
دوچرخه: موتور سیکلت ورزشکار
اشکنه: آبگوشت مستضعف
برف پاک کن: پاروی مست
تگرگ: نقل بی خاصیت
سم: ناخن خرکی
برچسب: سریش سیاسی
متر: شال گردن خیاط
انگشتر: قلاده دست
زنگ: آژیر خطر منزل
ریش تراش: کیسه کش صورت
تمبر: سر قفلی پاکت
لامپ: شمع برقی
شلوار: پای کت
سه پایه: چهار پایه ناقص العضو

داش آکـُل یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:36 ق.ظ http://dashakol.blogsky.com/

ااااا چی باحال
مویم بازی موخوام
مویم بازی موخوام

سلولی جمعه 15 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:51 ق.ظ http://www.makaneman.blogfa.com

شما که انقدر کتابای رنگ و وارنگ خوندین باید حتما *طبل حلبی* و *سال مرگ ریکاردو ریش* رو هم بخونید. من همه عمرم کتاب خوندم ولی هیچکدومشون به پای این دوتا نمیرسن...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد