گاهی باید همه چیز رو رها کرد ورفت تا شروع دوباره.....
این رو وقتی لباسهامو اتو میکردم به خودم گفتم. مامان چمدونم رو بسته بود.
قلبم تیر میکشید . ایندرال ها دهن کجی میکردند و جواب نمی دادند.
یه missed call افتاد. No number...........
شاید بهار بود.گفته بود قبل از رفتنم دوباره زنگ میزنه. اما شاید.....
- دیگه کشش ندارم....... اینوچند روز پیش بهش گفتم و بعد بغضی که ترکید.
با آدمی که راه دوره اینطور حرف نمیزنند. نگران میشه. هزار تا فکر پیش خودش میکنه.
همکارم راست میگفت .ولی بهار همیشه نزدیک بود.
*
- وقتی رفتی همه چیز رو همونجا بذار ....منظور از همه چیز همه اون چیزهایی بود که توی دلم تلنبار شده بود. کهنه شده بود.
- سخت نگیر.......تو تنها نیستی.
- من سخت نمیگیرم فقط همش به خودم میگم...........همش به خودم میگم..............
اصلا مشکل از همین جاست . از خودم . که هی مثل ور وره جادو شده این روزها.
ولم نمیکنه.
*
برای خداحافظی رفتم خونشون. یه صد دلاری کادو دادن . عجیب بوی مادرم رو برای من میدن همیشه. بوی خونه مادر بزرگ . بوی کودکی......بی دغدغه گی. آرامش.بوی ظهر تابستان و بادبادک بازی.
دلم برای بچه گی تنگ شده .
*
-می خوای امروز بریم جایی که تو دوست داری ؟ کافه عکس. بشینیم حرف بزنیم.
- نه خوبم.
نگفتم حوصله ندارم . نگفتم من پائیز رو بیشتر دوست دارم.
نگفتم این روزها با کسی که زمانی ازش محبت زیاد دیدم بد رفتاری میکنم.
فقط گفتم : خسته ام.............من به رفتن احتیاج دارم. به یه مدتی تنها بودن.
*
بهار ؟ تو میگی وقتی برگردم زمستون تموم شده ؟
درود
زمستون تموم نمیشه رفیق.هیچوقت.
بدرود
اولا درودی به گرمای ملایم همون اولین روزهای بهار.
وبعد چه عجب شازده خانم نگاه زیر با کردن؟
وبالاخره اینکه انتظار نداشتم لا اقل شما چنین بر داشتی از نوشته من داشته باشید.من نه تنها در این متن جسارتی به خانم ها نکردم بلکه از دید خودم تظاهرات آنان را که بسیار به جا و به حق بود به رخ آنان که میبایست بکشم کشیدم. حالا نعبیر شما چه بوده که اینطور بر آشفته مرا مورد عتاب قرار داده اید نمیدانم.
بسیار مایلم که این سوء تفاهم بر طرف شود حتی به قیمت حذف این مطلب از وبلاگ من.
شاد باشید.
بهار....پاییز....زمستان...
همشون تموم میشن اونوقت تو می مونی و........
السلام علی بنت السلطان
می خواستیم بساط برچینیم و دم را بر کول نهانیم و بدانجا رویم که رندی نی زد ...پیش از آنکه به زور ما را برند !
دیدیم زانکه این درد دل نگارد ، دل تلافی ندارد ...
حتما تا برگردی زمستون تموم شده ورو سیاهی مونده به ذغال!
بکاریم نهالی سر هر پیچ کلام ...
خوشحالم که وبلاگ شما رو اگرچه به صورت کاملا تصادفی ، پیدا کردم . واقعا وبلاگ جالبی دارید .
خیلی تمایل به تبادل لینک با شما رو دارم . دوست دارم لینکتون رو تو سایتم داشته باشم تا هر وقت هم خودم و هم بازدید کننده هام دلمون خواست بتونیم بهت سر بزنیم .
اگه مایل به تبادل لینک باشی دوست دارم سایت من رو با نام
۩۞۩صحنه دارترین فیلم سال۩۞۩ لینک کنی . و حتما به من اطلاع بده که وبلاگ تو رو با چه نامی لینک کنم .
ارتباط
نمیدونم چی شده...چمون شده...این مرض مث خوره به جون ما افتاده و نمیگذره...کاش میشد یهو محو بشم...از ذهن همه پاک بشم و نباشم...اصلا از اول هم من چندان نبودم چرا اینو قبول نمیکنن...باید رفت....باید
آره حق با توئه ننوشتم...نمیتونم...و شاید اینجوری بهتره.مرسی از حضورت دوست من
دلم گرفت
لرزید
چه تلخ اما رگه های امید داشت امیدوارم این امید گل کنه
سلام
برای رفتن همیشه وقت هست بمون دوست من من دلم می گیره.
الان کجایی؟
یعنی دیگه دوستش نداری؟
نمیدونم.یه حسی داره نوشته هاتون که دوستش دارم.
سلام
سرکار شازده خانم!
نمی دانم در کجای جهان ایستاده ای اما مملکتی که دلت برایش تنگ شده سالهاست که مثل زمهریر سد وخاموشه!
نه شعله یی برای افروختن چراغی در قلب و نه پناهگاهی برای سرگردانی برگ ها در باد.
اینجا آدمها با صورت به زمین یخ زده می افتند وخاطره هاشان چون برگ های خشک زیر پوتین ها خرد می شوند.
بهار شاید یادش رفته اینجا بیاید.
با یک شعر به روزم.
چطوری تو دختر ؟
سخت نگیر شازده
تو تنها نیستی
باور کن هیچ کس تنها نیس
اگه خودش بخواد که نباشه
سرت سبز و دلت شاد[گل]
درد دل زیباییی بود
همیشه اونیو که بیشتر دوست داریم بیشتر می آزاریم
بروزم و منتظر نقد شما ،هم...
خدا حافظی...تنها کلمه ای که وقتی میشنوم به معنی واقعی بدنم میلرزد.برای همین هم همیشه به جای این کلمه میگویم به امید دیدار.
نمیدانم به کجا میروید ولی شاید بدانم چرا میروید؟ گاهی آدم به این رفتن ها نیاز داره. اما فکر اینکه شاهزاده خانمی میرود انسان را به یاد داستانهای دوران کودکی میاندازد و یاد آوری خاطرات کودکی گاهی قلب آدمی را میفشارد.
با آنکه میدانم بر خواهید گشت و امیدوارم وقتی بر گشتید زمستان رفته و بهار آمده باشد به عنوان یک دوست هرچند مجازی باز گشتتان را لحظه شماری میکنم.
گرچه هر جا بروید کامبیوتر هست و اینتر نت و اندیشه شما.
شاد باشید و یزدان نگهدار تان.
مانند همیشه زیبا بود
پاینده ایران
سلام
من قبلا کامنت گذاشته بودم چی شد؟
نکنه کامنت های منو پاک می کنی؟
من هم مثل تو ...پرم از گذشته شیرین و آینده پر آرزو...چطوری شازده ؟مدتیه نیستم ...تو خوبی؟
سلام.رفتن و دل کندن همیشه سخته.... احساست کاملا قابل درکه... اما باید رفت چون اگر بمونی راکد میشی و از تو می پوسی... همیشه باید از بهار دل کند تا یک بهار تازه از راه برسه.
فقط میتونم بگم فوق العاده بود... همون چیزیه که سالهاست من دارم میگم و می نویسم...
کجایی؟
دلتنگ نوشته هاتم
به کجا چنین شتابان ؟
سلام
خوشحال می شیم به ما هم سر بزنی
سلام دوست عزیز وبلاگ باحالی داری امیدوارم موفق بشی.اگر مایلی تبادل لینک کنیم؟
آره شازده تموم شده مطمئا باش
سلام شازده کوچول.
به این وبلاگ سری بزن . بد نیست شاید که خوشتان بیاید.
http://parazit.blogfa.com/8607.aspx
درود...
شاید این خوب سخنیه که ادم های موفق همیشه در حال رفتن هستند !
شاید بشه رفت اما نباید رفتن بهمراه فرار باشه ....
بیانیه شاه زاده ایران فقط جهت اطلاع درج شد..
[گل]"داستانسرا" با داستان "فوکوس" حضور ارزشمندتان را به انتظار نشسته است.[گل] یاحق.[گل]
سلام
نمی دونم از کجا افتادم اینجا
ولی خوشحالم بد جایی نیفتادم
دورود /
شده
سلام
ما چون خودمان پادشاهیم از هر شاه دیگری به جز خودمان به شدت بدمان می آید .
سلام
خیلی وقت بود سر نزده بودم ولی وقتی اومدم جا خوردم چقدر تغییر کردید!
سلام خانم
من آپم
نوشته ات هم خوب بود
فصل هل در دل ماست ... بستگی به دلت داره
سلام دوست خوب خودم
نمی دونم چطور ازت عذخواهی کنم که در آمدن به وبلات در این مدت کوتاهی کردم خیلی حالم گرفته بود درگیر یکسیری مسائل(......) بودم تازه که روبه راه شدم خوردم به تور امتحانات پایان ترم
فقط تونستم این مطلب آخر را که عنوانش هست
"گواهینامه گرفتن مامان میرزای ایرانی طبق روابط "
را بروز کنم امید ورام مرا به بزرگواری خودت ببخشی منتظر باش حضورم را وبلاگت پررنگتر می کنم
دوست داشتی یک سری بهم بزن و بر سرم منت بگذار
قربان شما میرزای ایرانی پر از اشکلات
دلم واسه زمستون بیچاره سوخت ... خیلی نامردی ... چه گناهی داره مگه زمستون ؟ چون سرده ؟
زمستون قشنگتره به خدا ، انتظاره که رسیدنو با ارزش می کنه ، بذا زمستون بمونه ...
شازده خانم درود برشما....
خوبی عزیزدل؟
سفرت خوش هرکجا که باشی بهارهمراه توباد..
ماراهم بیخبر مگذار
من مدتی است که دراین وآن گوشه می نویسم
وقتی تعهد نوشتن داری کار کمی دشوارتر می شود
باید بیشتربگردی وبیشتر بخوانی
باید درکنار هم قراردادن کلمات بیشتردقت کنی
چون دیگرکارکردن روی نوشته های یک دفترکوچک می گذرد
ودرپیکاراندیشه وقلم باید حرفی برای گفتن داشته باشی
فعلا همانجا درکنارنرگسی ها هستم
برایت بهترین آرزوهارادارم
سلام چطوری؟
این متن کمی منو ترسوند از ایران رفتی؟
من اجرا دارم از تاریخ ۲۰ خرداد به مدت ۱۸ شب
سالن نمایش تماشاخانه سنگلج
ادرس خیابان حافظ جنوبی خیابان بهشت تالار سنگلج
در واقع ضلع جنوبی پارک شهر است
حتما بیا به همه خبر بده
عشق یعنی... به روزم
قتلی از پدر خوانده ....
محدوده قرمز بروز است
کاش باز هم رهگذر آبادی ما می شدید تا مژگان چشم هایمان را خاکروب قدم هایتان کنیم
نیستین؟ببخشیدبادمون رفت دعوتنامه روجاگذاشتیم.همینطوری قبولمون دارین؟بسم الله.به روزیم شازده(شکلکم نداره وبتون که)تابعد
- با آنکه چینی بلد نبود، ولی دست از سخن چینی بر نداشت.
- نیامدی، نگاهم دست خالی برگشت.
- برای جلوگیری از خود نمایی من، نبرد سختی بین من های درونم آغاز شد.
- در سیاست ،بعضی ها گذرگاهند، بعضی ها توقفگاه و بعضی ها هم جاده.
- اگر دیوار نبود از دست این آزادی به کجا پناه می بردیم !
- مخم، بر مخچه ام پدری می کند.
- شاید اتحاد یک نوع ظاهرسازی برای پنهان کردن دشمنی باشد.
- عده ای برای رسیدن به اهدافشون روز شماری می کنند و بعضی شب شماری.
- اگر جلوی اشتباه های خود را نگیرید بالاخره آنها جلوی شما را خواهند گرفت.
- تمام ارزها را در صرافی معامله می کردند به جز عرض معذرت.
- قبل از اینکه فکری به سرتان بزند، حتماً از کلاه ایمنی استفاده کنید.
- وقتی چوب کبریت سرش را خاراند، آتش گرفت.
- زنبور عسل نیش تلخی دارد.
- باد کتابم را دیوانه وار ورق زد.
- بعضی ها با هم و بعضی ها به هم می اندیشند.
- «سبک» سرها نمی توانند، رفتاری «سنگین» داشته باشند.
- بعضی از انسانها سیاستمدارند، ولی همه سیاستمداران انسان نیستند .
- هیچ پرسشی بیهوده نیست، این پاسخ ها هستند که اغلب بیهوده اند.
- گاهی احساس دل بالاتر از منطق است.
- مرگ حروفچین سبب پراکندگی حروفها شد.
- برای مسخره کردن شکارچی، پرنده را از قفس آزاد کردم.
سهراب گل هاشم
و چه خوشحالم پیغامتو میبینم
نه خوشحال از خودخواهی که به وبم سر میزنی، خوشحال از اینکه هستی
اگر با اون مطلب ارتباط برقرار نگردی مشکل از متن من بوده که نتونسته حسمو انتقال بده نه از سیگنالهای تو
ممنونم از نظرت
سلام
با آخرین عاشقانه ی آرام بروزم
کجا میخوای بری؟
بهار کیه؟
چه سفر طولانیی میخوای بری تو
خدا به همرات