برای دلارام

 

نمیدونم چرا لال مونی گرفتم. نقل امروز و دیروز نیست. خیلی وقته که می خوام در مورد خیلی چیزها بنویسم اما نمیدونم چرا پا نمیده.

از همهمه های وقت و بی وقت که در گوشم زمزمه میکنند و سایه به سایه همراهم هستند که گه گاه تصویرهای مرده ای رو برام زنده میکنند اما مثل حباب می مونند تا به خودم می آم محو میشن . مثل سراب.

میدونی.... خیلی چیزها اتفاقی نیست این ما هستیم که فکر میکنم اتفاقی بوده .

کسی چه میدونه  شاید حکمتی بوده که چند روز قبل از شروع سال تحویل وقتی داشتم آلبوم عکسهامو جا به جا میکردم از بین اون همه عکس  تنها تصویر یادگاری من و تو باید خودشو به بیرون بندازه تا من رو دوباره عذاب بده.

نوشته پشت عکس یک لحظه مرا برد به همان روزها.  " درکه سال 79" .

ناگهان همه چیز مثل فیلم از جلوی نظرم گذشت.اوایل آشناییمان بود .من تازه وارد دانشگاه شده بودم و تو در تلاش برای ورود به دانشگاه. اعتراف میکنم که همیشه به دختری هجده ساله غبطه میخوردم که چطور اینهمه در نهایت سادگی ، فعال  و اجتماعی بود. بی نهایت شاداب و سرزنده بود . شریعتی را از بهر بود و خیلی چیزهای دیگر که همه در کنار هم تورا کامل کرده بود و از بچه های N.G.O ایران مهر متمایز.

روزهای انتخابات و ریاست جمهوری خاتمی به یادم اومد که چقدر درتلاش بودی. چقدر با لهب عشق مصدق جر و بحث میکردی .

حالا من اینجا هستم. لهب فرانسه و تو در اوین.

دوسال و ده ماه حبس به جرم شرکت در تظاهرات مسالمت آمیز زنان در میدان هفت تیر.

و ده ضربه شلاق به جرم اخلال در نظم عمومی و تبلیغ علیه نظام......

روزی که باخبر شدم مثل این بود که اون شرکت لعنتی روی سر من کوبیدند و تا روزها با خودم تکرار میکردم .....ده ضربه شلاق.......شیرین عبادی وکیل خانم دلارام علی......

اعتراض به نقض حقوق زنان ....... بزهکار.......

 

مرده شور تمام هرزگانی که تو روزهای قشنگت .سرزندگیت و نوای سازت  رو حروم اونها کردی .

زن........!!

دلارامم .من خیلی وقته که از این واژه  سیر شده ام گرچه میدونم هستند کسانی که هنوز نامشان و شرافتشان  ارزش قسم خوردن داشته باشه.