به بهانه توقیف انتشارکتاب " خاطره دلبرکان غمگین من ".
مارکز عزیز باید روشنت کنم که در کشور ایران وزارت خانه ایست به نام " ارشاد " که یک فرهنگ به قبلش چسبانده اند. وظایف این وزارتخانه بسته به دولت وقت است.
مثلا دولتی سرکار می آید، کتابهای زیادی در آن دوره چاپ میشود( اغلب دراین دوره ممیزها به استراحت مشغولند) .دولت بعد که سرکار آمد برای اشتغال زایی ،ممیزو سرممیز با عینکهای ته استکانی استخدام میکند که به طور شبانه روزی مشغول جدا کردن کلمات مسئله دار هستند. مثل : زیر. روی هم . در هم و ......چه و چه. حالاعنوان کتاب آشپزی باشد.مهندسی باشد . ریاضیات نیمه گسسته پایه اول دبستان باشد؛ فرقی نمیکند.
یکی از وظایف وزارت ارشاد از نوع اسلامی در این دوره جمع آوری کتبی است که در بازار بر حسب اشتباه دوره قبلی مجوز گرفته است.چاپ شده است و احیانا به چاپ دوم و سوم هم رسیده است. ( نعوذ بالله )
البته از آنجائیکه بشر جایزالخطاست و هیچ کارمندی از این مقوله مستثنی نیست، گاهی کتابی ترجمه میشود، مجوز میگیرد، راهی بازار میشود.تیراژ پنج هزار و پانصد میشود.ماه دوم به تجدید چاپ که میرسد ، جای سوال میشود برای یک آقایی به نام صفار هرندی ( که در بین استاد اهل قلم ملقب به صفار چرندی است ).
البته حق بدهید، اگر قرار باشد پیرمردان نود ساله های ایران این کتاب را الگوی خود قرار دهند آیا چهارده ساله ها در امان خواهند ماند؟؟ آیا به این فکر کرده اید که این کتاب چه اثرات مخربی به روی پیرمردان نود ساله جهان میگذارد......چقدر آمار خود کشی بالا میرود؟؟
به عرض میرسانیم که در ایران " خاطره دلبرکان غمگین من " به زبان فارسی ترجمه شد ، در خارج از ایران با عنوان " روسپیان سودازده من ". مترجم مقیم ایران گفته این کتاب بدون سانسور منتشر شده است البته نام کتاب تغییر کرده و روسپیان شده دلبرکان.
عکس روی جلد را هم که شتر دیده ندیده !!
میان کلامتان شکر ، یکی دوماه پیش سریالی پخش شد به نام هستی و حاج آقا فتوحی . آقای هرندی یک نسخه سانسور نشده آن را برای آشنایی شما با الگوهای اسلامی و تجدید نظر در نحوه نگارش و احیانا نحوه تفکرات صحیح برای شما می فرستند .درصورت موافقت یک فقره قول مساعدت هم ضمیمه میباشد.
روزنامه ایران نوشت : فیدل کاسترو این کتاب را که جنجالی ترین رمان سال 2004 لقب گرفته ، ستوده و گفته است این رمان را بیش از پنج بار خوانده است.
لذا عده ای بر این باورند، علت وخامت حال فیدل در این اواخر، مرور بیش از حد کتاب و جنبیدن عشق پیری بوده که به سرگیجه و کما ختم شده است.
آها... خوب شد گفتی.. میگم بده آدم از این وزارت خونهها همیچین بیخبر باشه.. همین میشه!
سلام
شما از این لحضه به جمع دوستانم پیوستید .شماهم بنده را بپذیرید.
فکرش بکن ادم روی زبونش مو در بیاد چی میشه چقدر میکروب روی زبان جمع خواهد شد.
عکس هم گذاشتیم شازده خانوم اما نیامدی
آدرس وب تو اشتباه نوشته بودی به درد سر افتادم آخه من چقدر تورا نصیحت کنم زبانم مویی شد
منتظرت هستم عکس از ماسوله برات گذاشتم
خانم اجازه ؟ درود دسته جمعی همراه با سرود ما خدمت شازده خانوم معزز و اما بعد :
صحبت از کتاب میفرمائید کتاب یعنی چه و منظورتان چیست؟!
ما که درس و مشقمان هم جروه است کتاب را نمیشناسیم و نمیدانیم عمه سکینه نازنین ما خدمت شما سلام دارند و میفرمایند :
یکنفر ادعای پیغمبری میکرد پرسیدند کتابت کو ؟ پاسخ داد من کتاب ندارم جزوه خواهم گفت !! و اینک کار و بار ما به جزوه کشیده شده است سلام ما را هم به آقای مارکز برسانید و بفرمائید وقت کردند استثنائا برای ما جزوه بنویسند !
سلام به شما بر ما فرض است بقیه مسائل ؛اصلا بما چه !
مگر ما سر پیازیم یا ته پیاز ؟بله ؟ بعــــــــــــــــــــــــــــله !!
متاسفانه مطلب سنگینتر از فهم من بود و نمیتونم در این مورد چیزی بگم
حیف شد
خدائیش منم چیزی ازش نفهمیدم
ولی فکر کنم یک کمی مضمونش سیاسی بود
چی بگم مادر
خیلی حرفه ای می نویسی رفیق ! بسیار لذت بردم.
جناب فیدل حق داره. به قول حافظ رندی و هوسبازی و خوندن کتاب دلبرکان.... در عهد شباب اولی.!!
ولی خداییش این انتخاب کلمه دلبرکان به جای روسپی خیلی مبتکرانه بوده! دم مترجمش گرم!
لینکت می کنم با اجازه.
امضا منو هم زیر نامه ات بنداز پیلیز !
جنجالی به پا کرده است این کتاب.
و من فکر میکنم همیشه داغ کلمات آزاد در دلمان بماند . همانطور که داغ تمام ترکیبهای آزاد دیگری که میتوان ساخت . حتی مثل پوشش آزاد که به هر عقب مونده ی آنطرفی بگویی بهت میخندد.
اجالتا ما زنبیلمان را میگذاریم تا هنوز شلوغ نشده .. بعد که حالم جا امد راجع به نامه ی سر گشاده تان به یکی از خدایان صحبت خواهم کرد !
یعنی چی خانوم شما خجالت نمیکشید شرم نمیکنید روتونرو به دیوار کنید روسپی چیه؟ این حرفهای بدبدخاکتو سری چیه شما میزنید؟ شما بجای خواندن این کتابها بروید بسیج محلهتان ثبتنام کنید.
فیدل؟!! مارمولک تو هم؟
والا باید بگم کتابایی شبیه صدسال تنهایی یا عشق سالهای وبارو کخه خوندم گمان چنین رمانیو نداشتم
حالا که اینچنین است حیف شد آب توبه ریختیم رو سر این هفته...
نباید درباره ی ایجور چیزا حرف بزنیم
این هفته گناه داره
تو هم که گذاشتی دقیقا تو این هفته از این مطالب بی ادبی مینویسی؟
خوب جناب وزارت فرهنگ و ادب
ببخشید فرهنگ ارشاد چی کار کنه بنده خدا
دیگه فی فی دلو که نمی تونه ارشاد کنه که
همین که صبح تا شب مشغول ارشاد بندگان بی ادب بد لباس بد پوشو تو خیابون میکنه بس نیست؟
آخه چقدر انجام وظیفه؟
طفلکی خسته شد انقدر به مسائل بی ادبی تو نت و کتاب و فیلم و موزیک پرداخت
عشق پیری گر ....
جاج آقا مهاجرانی همسر گرامی سرکارخانم مهسا یوسفی (با دکتر جمیله خانم کدیور اشتباه نشود) از این رمان به عنوان یک شاهکار یاد فرمودند.
حیلی باحال بود !!
بابا این کمونیستهای امریکای جنوبی هم را افتادن !
چاوز که دست مانکن ماچ میکنه این یکی هم که کتابای خلاف می خونه !
سلام اخرین خبر ازادی استاد فتاح از زندان
چرا پست بالات خانومی چیزی توش نداره ؟
سلام خانمی.امیدوارم خوب باشی دوست من
جالبه من همین امروز این کتاب رو از اینترنت دانلود کردم :)
و با یه پست دیگری به روزم :
روی تابوت من پروانه های سیاه
بلندپروانه ترین خواب ها را
می زایند...
سلام. اتفاقی به وبلاگتون بر خوردم و چون پست جدید من هم درباره کتاب مارکز بود مطلبتونو خوندم. جالب بود واقعا خدا آخر عاقبت همه مردم رو تو ایران به خیر کنه که هر روز باید به رنگ جدیدی برقصند.
درود بر شما..
سپاس از حضورتان..دو سه باری اومدم ونتونستم وبلاگتون رو ببینم..خوشحالم از یافتن اینجا....
متنت هم جالب بود...خوبه که مث بقیه نمینویسی!!
با دلتنگیهایی از دیدن نادیدنیها
بروزم
با عرض سلام خدمت شما همکار گرامی
وبلاگ زیبایی دارید خسته نباشید
شما دوست عزیز می توانید جهت افزایش بازدید وبلاگ خود کد لینک باکس ما را در وبلاگ خود قرار داده وبعد لینک خود را به لینک باکس ما ارسال کنید
شما می توانید روزانه یک لینک به لینک باکس ما ارسال کنید
چقدر هم که تو ایران ممنوع موند. چنان هم بازارش داغ شد که من که ۱۰ تا کتاب نخونده پشت دستم داشتم اول اینو خوندم ببینم قضیه چیه!
دورود .
معاذالله ... زبانم لال ...
یاد یک چند سالی پیش افتادم که داروخانه میرفتیم برای خرید قرص یک خروار شربت و سرنگ و چسب زخم به ضمیمه میدادند .. اعتراض هم اثر نمیکرد ..
حالا به این فکرم مبادا که در اقصی نقاط عالم این کتاب را همراه ویاگرا فروخته بودند که اینچنین حال از فیدل دگرگون کرد و در مملکت گل و بلبل جنبه ممنوعیت گرفت ..
وقت خوش ./././././././././././././.
سلام شازده خانوم
عجب !
پس اگه من بخوام یه کتاب چاپ کنم حتما همون اول کار توقیف میشم !
درود. ممیزان تبری این مملکت می خواهند به هر قیمتی از فهمیدن جلوگیری کنند. حالا مهم نیست که فهمیدن چه چیزی باشد. اینها می خواهند که نفهمیم. هرچند خود فهمیدن دردناک است و می بایست بهایی پرداخت کرد. آنها هم که می خواهند بفهمند راه پیدا کردنش را می دانند. . به عنوان لینک تکمیلی به سایت آقای مهاجرانی بروید. مکتوب.
شازده خانم به نام سنت اگزوپری لینک شدید. در ضمن ما کسی نیستیم. من را هم لینک کنید
بدرود
همین ..................
سلام-این کتابو می خوام.چه کنم؟
نمیدونم!!!! اینم حرفیه!!!
ارشاد!!!! آره شاید یکی باید پیدا شه که ارشادو ارشاد کنه!!!
شایدم نه!!!! باید از خودمون شروع کنیم یعنی خودمون شروع کنیم به ارشادشون!!!!
من از گابریل زیاد کتاب نخوندم فکر کنم یکیش کتاب ارنیدا و مادربزرگ سنگدل بود که وقتی میخوندم صفحش پودر میشد (خداییش اینقدر کتابش قدیمی بود)!!!!
خلاصه اگه ازش کتابای خوب سراغ داری بگی خوشحال میشم!
خانه از پای بست ویران است
شازده در بند نقش ایوان است!!
خوش بختانه هر دو ترجمه را خواندم و دو متن را تطبیق دادم که اختلافات و معایب و محاسن در این جا نمی گنجد اما در کل آقای میر عباسی کار غیر اخلاقی انجام داده اند که گفته اند ترجمه بدون سانسور چاپ شده سانسور ها کم اما بسیار موثر هستند. از ترجمه که بگذریم کتاب شسته رفته و کار شده ای است در مورد طرح جلد هم از روی نسخه ی انگلیسی بر داشته شده است.
قسمت فیدل هم در نوشته ات خیلی با مزه بود
ای بابا
یه تصویر ناقابل که این حرفارو نداره
حالا اگر خود خانومه رو به جلد می چسبوندن یه چیزی
درود.
به روزم.
بدرود
سلام دوست من
وبلاگت ته باحالی وزیبایست
منم تازه کارم تازه وبلاکمو راه انداختم
ممنون میشم بهم کمک کنی
منو یادتون نره خواهش میکنم
بازم مزاحم می شم
قدرت نوشتن درحد......................................است
درودی دیگر بار. نامه تان را به مارکز خواندم و بسیار آموختم.
مدتی است جای شما در ستون نظرات وبلاگ من خالی ست.
شاد و موفق باشید/
ممنون که سر می زنی . فیلم خاکسپاری فروغ توی هفتان موجوده. لینکش تو وبلاگم هست. ببینش . در ضمن من لینک نشدم که.
بدرود
بی مرام به من سر بزن عکس ماسوله را برات گذاشتم
سلام! طرح جالبی بود.نامه ای به...
در مورد جمع آوری کتاب هم باید بگم که معمولا کتاب ها هر جور باشن پیدا میشن
اسم من چیه؟
سلام شازده خانم ...
بسیار زیبا بود ....دانستنیهای بسیاری در آن یافت می شود ....
همیشه شاد باشید
سلام
ممنون برای حضورتان
متوجه منظور شما نشدم (از شماره۲۰بپرسید)یعنی چی؟
منتظرم
سلام
شما را به دیدن تصاویر شهرم خوانسار دعوت میکنم
درود
یکی از دوستان میگفت :چند سال پش تو محرم دم غروب بود که داشتم با تاکسی بر میگشتم خونه. دوتا از عزاداران حسینی سرتا پا مشکی با انبوهی ریش سوار تاکسی شدن و تاکسی رو با وجودشون منور و با گلابشون معطر کردن. در حینی که مشغول بحث و تبادل نظر در مورد شام هیات و سخنرانی حاج آقا بودن یکشون بعد از سکوتی طولانی با خنده به همرزمش گفت: خودمونیم ولی امام حسین و اصحابش اصلا فنی نبودن!!!!
دوستش پرسید چطور؟ جواب داده شد: درسته که شمر آب رو در مقابلشون بست ولی در فاصله 10 متری از رود خونه هم که زمین رو میکندند بعد از 2 متر به آب میرسیدند!! [تعجب]
راستی اگه دیر بدیر سر میزنم عذر خواهی میکنم ! دسترسی به اینترنتم کمی محدود شده
شازده خانومی بادرودی گرم
خوبی عزیزدل؟
خوب مگرنشنیدی که بار به بهشت!! رفتن همه شش ملیارد
بردوش این سنگواره های دوره ششم ماقبل تاریخ گذاشته شده است؟
خوب ممیزی لازم است و کلماتی مانند روی هم بهم چسبیده تنگ هم ووو باید حذف شوند
چرا؟ خوب معلومه ذهنیت این فسیل ها فقط دردو محور شکم وزیرشکم کار می کند؟؟
درباره جمع آوری این کتاب گرچه متاسفم ولی بیشک به چاپهای هفتم وهشتم ووو نیز خواهد رسید..البته زیرزمینی وبا قیمتی گران تر
بهرروی...... تصورکن بدور عقربی بنزین ریخته وآتش زده اند
عقرب دراین دایره آتش گیر افتاده....... فکرمی کنی چکار می کند؟؟ خوب خودش راهی نیش میزند...... بیچاره راه دیگری ندارد........... حال شرایط این گردنه بندان هم همین است
تنرست وموفق وبهروز باشی نازنین دوست
ارادتمند همیشگی............. سهیک
درودی دیگر بار.
مقدمتان را گرامی میدارم. ممنونم از اظهار نظرتان.
شاد باشید و موفق.
نقد فرهنگی زیبایی بود
چند روزه جلوی کتاب فروشی های انقلاب دنبالش میگردم اما پیداش نمیکنم
ببینم خدائیش اگه من خبر ندم اپم نباید بیایی یک سر بزنی؟[ناراحت]
تقصیره منه که تو مجلس ختم دشمنم هم شرکت میکنم[چشمک]
سلام
قلعه رود خان بصورت مصور تایپ شد
سلام شازده خانوم. خوبی؟ من هیچ وقت واسه نوشته م تبلیغ نکردم ولی می خوام یک سری مطلب منظم بنویسم که به نظرم لازمه خیلی ها بخونن. یه سری به وبلاگ م بزن و اگه موافقی تو وبلاگ ت یه جوری معرفی ش کن. مهم تر از اون اگه بتونی همکاری کنی خوشحال می شم. به ت احتیاج دارم تو قسمت فکری ش. منتظرم.
خیلی بامزه بود طنز نویس هم هستی شازده خانم
درود.
همه وبلاگ رو زیرو رو کردم . ایمیلت رو پیدا نکردم.
بدرود